من یک نویسنده هستم.

ساخت وبلاگ
اوه این انتخابات چه میکنه!!!!اینجا ستاد اونجا ستاد....چه خبره واقعن؟مطمئنی که قدرت اصلی دست مردم نیست؟ ناهار .شام.صبحانه...جشن...بزن و بکوب...چهره ی جدید شهر....شادی و آواز....شبیه یه آرمان شهر شده شهرمون....چرا ناهار و شام میدن؟یعنی هرکی غذاش خوشمزه من یک نویسنده هستم....
ما را در سایت من یک نویسنده هستم. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5mousai905 بازدید : 62 تاريخ : چهارشنبه 27 ارديبهشت 1396 ساعت: 20:19

1-کافه پیانو-فرهاد جعفری-خوندم زیاد خوشم نیومد...شبیه وبلاگ نویسیه 2-کتاب جنگل-رودیارد کیپلینگ-نوبل 3-کشکول-شیخ بهایی 4-گتسبی بزرگ-اسکات فیتس جرارد-خوندم اصلن خوشم نیومد...نمیدونم چرا همه ازش تعریف میکنن 5-گور به گور-ویلیام فالکنر-نوبل 6-گرسنگی-کنوت من یک نویسنده هستم....
ما را در سایت من یک نویسنده هستم. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5mousai905 بازدید : 63 تاريخ : چهارشنبه 27 ارديبهشت 1396 ساعت: 20:19

درس دوم از دوره ی بزرگسالی:"به هیچ کس اعتماد نکن حتی به خودت" به هیچ کس اعتماد نکن....آدما سر هم کلاه میذارن....چرا؟چرا؟چرا؟انسانیت مرده مهدیه...پس انسان نباش امروز جلسه ی رسیدگی به شکایتم بود....فکر نمیکردم بیاد ....اما اومد...اول از همه که دادرس آش من یک نویسنده هستم....
ما را در سایت من یک نویسنده هستم. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5mousai905 بازدید : 29 تاريخ : دوشنبه 25 ارديبهشت 1396 ساعت: 13:10

نشستم و بند کفشمو بستم،کولمو چک کردم که مبادا چیزی رو جا گذاشته باشم....میدوام میرم اما نمیرسم...هی همش یه اتفاقایی میفته که واقعن عجیبه،درخته خود به خود قطع شد افتاد سر راهم،یکی غذا تعارفم کرد و گفت حالا بیا یه لقمه بزن دیر نمیشه که...نگاه به ساعتم من یک نویسنده هستم....
ما را در سایت من یک نویسنده هستم. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5mousai905 بازدید : 17 تاريخ : دوشنبه 25 ارديبهشت 1396 ساعت: 13:10

1-هزار عقل و ادب داشتم من ای خواجه کنون که مست و خرابم صلاح بی ادبیست   2-مستور و مست هر دو چون از یک قبیله اند ما دل به عشوه ی که دهیم اختیار چیست   3-راز درون پرده چه داند فلک خموش ای مدعی نزاع تو با پرده دار چیست   4-زاهد شراب کوثر من یک نویسنده هستم....
ما را در سایت من یک نویسنده هستم. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5mousai905 بازدید : 16 تاريخ : دوشنبه 25 ارديبهشت 1396 ساعت: 13:10

1-زن زیادی-جلال آل احمد 2-زندگی پی-یان مارتل-برنده ی جایزه ی بوکر من 3-سرخ و سیاه-استاندال 4-سفر به انتهای شب-لویی فردینان سلین 5-سیمای مرد هنرآفرین در جوانی-جیمز جویس-خوندم چیزی نفهمیدم 6-سمفونی مردگان-عباس معروفی-برنده ی پولیتزر-چاپ نمیشه 7-سبکی تح من یک نویسنده هستم....
ما را در سایت من یک نویسنده هستم. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5mousai905 بازدید : 15 تاريخ : دوشنبه 25 ارديبهشت 1396 ساعت: 13:10

همیشه برام سوال بوده که آدما چطور میمیرن و در لحضه ی مرگ چه احساسی دارن....دردی دارن یا هرچیزی رفتم و راجبش یکم تحقیق کردم....فوق العاده بود ... تجربه ی نزدیک به مرگ یک تجربه ی شخصیه که شامل: -احساس خروج از بدن -احساس شناور بودن -سکوت کامل -احساس امن من یک نویسنده هستم....
ما را در سایت من یک نویسنده هستم. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5mousai905 بازدید : 23 تاريخ : سه شنبه 19 ارديبهشت 1396 ساعت: 20:42

اگه رک به کسی بگیم که اعتقادمون چیه ناراحت میشن اگه بفهمن مثل همه به باید ها معتقد نیستیم....واسه همین پنهان کاری میکنیم،تظاهر میکنیم و روحمون رو با چیزی که بهش اعتقادی نداریم آزار میدیم.... مگه چی میشه آدم بگه به چیزهای جدیدی باور پیدا کرده؟نباید خی من یک نویسنده هستم....
ما را در سایت من یک نویسنده هستم. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5mousai905 بازدید : 20 تاريخ : يکشنبه 17 ارديبهشت 1396 ساعت: 18:07

سکوت! علامت رضاست... علامت اینه که حرف شما سنده سکوت....! اما بعضی وقتا یعنی:من حرف نمیزنم چون جواب ابلهان خاموشیست....من چیزی نمیگم تا تو زودتر ور وراتو تموم کنی...من ساکتم چون حرفی برای گفتن ندارم...من کلامی نمیگم چون تو لایق هم صحبتی با من نیستی.. من یک نویسنده هستم....
ما را در سایت من یک نویسنده هستم. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5mousai905 بازدید : 28 تاريخ : يکشنبه 17 ارديبهشت 1396 ساعت: 18:07

1-یک روز ز بند عالم آزاد نیم یکدم زدن از وجود خود شاد نیم شاگردی روزگار کردم بسیار در کار جهان هنوز استاد نیم 2-بر سنگ زدم دوش سبوی کاشی سرمست بدم چو کردم این اوباشی با من بزبان حال میگفت سبو من چون تو بدم تو نیز چون من باشی   3-قانع بیک استخوا من یک نویسنده هستم....
ما را در سایت من یک نویسنده هستم. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5mousai905 بازدید : 20 تاريخ : يکشنبه 17 ارديبهشت 1396 ساعت: 18:07

1-ماه کنعانی من مسند مصر آن تو شد وقت آن است که بدرود کنی زندان را 2-حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی دام تزویر مکن چون دگران قران را 3-عقل اگر داند که دل در بند زلفش چون خوشست عاقلان دیوانه گردند از پی زنجیر ما 4-عزم دیدار تو دارد جان بر لب آمده من یک نویسنده هستم....
ما را در سایت من یک نویسنده هستم. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5mousai905 بازدید : 28 تاريخ : يکشنبه 17 ارديبهشت 1396 ساعت: 18:07

1-چمدان-بزرگ علوی 2-چکمه-هوشنگ مرادی کرمانی 3-چشمان همیشه هشیار-جویس کرول اتس 4-چنین گفت زرتشت-نیچه 5-خانه ی قانون زده-چارلز دیکنز 6-خانه عروسک-هنریک ایبسن 7-خداوندگار مگس ها-ویلیام گلدینگ-نوبل 8-خمره-هوشنگ مرادی کرمانی 9-خداحافظ گاری کوپر-رومن گاری من یک نویسنده هستم....
ما را در سایت من یک نویسنده هستم. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5mousai905 بازدید : 30 تاريخ : يکشنبه 17 ارديبهشت 1396 ساعت: 18:07

آدما از دست هم میرنجن....دنبال وسیله ای برای تسکین درداشون میرن و بعدش که حسابی درمونده شدن به این فکر میکنن که "من چرا رنجیدم؟" چرا این سوالا اول از همه از خودمون نمیپرسیم؟چرا میزارین کینه شکل بگیره؟که عفونت کنه و بره تو خونمون؟که سمی بشه و تا حد مر من یک نویسنده هستم....
ما را در سایت من یک نویسنده هستم. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5mousai905 بازدید : 39 تاريخ : جمعه 15 ارديبهشت 1396 ساعت: 5:58

-زندگی به چشم ما وحشی بود و طعمی نامنتظر داشت و دوست دارم که خوشبختی در اینجا باشد همچون شکوفه هایی که بر گور میروید -آه؛پروردگارا!کاری کن که برای مردن منتظر مرگ نمانم! -ناتانائیل !تو را برای آنکه چون من نیستی دوست دارم -اعمال ما وابسته به ماست،همچون من یک نویسنده هستم....
ما را در سایت من یک نویسنده هستم. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5mousai905 بازدید : 20 تاريخ : جمعه 15 ارديبهشت 1396 ساعت: 5:58

1-چو کردی با کلوخ انداز پیکار سرخود را به نادانی شکستی چو تیر انداختی بر روی دشمن چنین دان کاندر آماجش نشستی 2-خامشی به که ضمیر دل خویش  با کسی گفتن و گفتن که مگوی ای حکیم آب ز سرچشمه ببند که چو پر شد نتوان بستن جوی 3-هرکه عیب دگران پیش تو آورد من یک نویسنده هستم....
ما را در سایت من یک نویسنده هستم. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5mousai905 بازدید : 31 تاريخ : جمعه 15 ارديبهشت 1396 ساعت: 5:58

چرا دوره زمونه جوری شده که دیگه نمیشه به کسی اعتماد کرد؟این موضوع منو غمگین میکنه. خانم "ط"بالاخره پول منو نداد.دیگه بی خیالش شدم فقط میخام مدارکم رو پس بگیرم و برم. مریم از دوستش یه خرگوش پیر و کثیف و شپشو گرفته و اورده خونه اسمشم گذاشته فندق!حالم از خرگوش زشتش بهم میخوره ،روزی 25بار میرینه.... رفتم بیمارستان و واسه مامان وقت ویزیت برای عمل چشم گرفتم.نمیخام بشم شبیه کسی که همش منم منم میکنه ولی ه من یک نویسنده هستم....
ما را در سایت من یک نویسنده هستم. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5mousai905 بازدید : 17 تاريخ : پنجشنبه 14 ارديبهشت 1396 ساعت: 1:11

باید به کسی که از پشت نقابش بهمون بد و بیراه میگه توجیح کنیم؟تصورم اینه که اون شخص اگه دارای شخصیت منحصر به فرد خودش بود هرگز خودشو قایم نمیکرد.پس ارزشی نداره و لطفن براش وقت نزار... فرش جانم به کمتر از 400تا رسید،یعنی شد399تا...خوشحالم باور کن.... دارم کتاب بابک خرمدین اثر جلال برگشاد نویسنده ی ترک رو میخونم....محض اطلاع اگه نمیدونین بابک کیه،باید بگم کسی بوده که با عرب ها جنگیده و نزاشته ایرانیه من یک نویسنده هستم....
ما را در سایت من یک نویسنده هستم. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5mousai905 بازدید : 23 تاريخ : پنجشنبه 14 ارديبهشت 1396 ساعت: 1:11

مردم میگن "این کیه که با پنجه ی کثیفش گلوی منو فشار میده و نمیزاره نفس بکشم؟کیه که چراغا رو خاموش کرده و نمیزاره که ببینم؟ای وای خدایا اون کیه که داره عمر منو کوتاه میکنه....؟!" دوستان لطفا برای یه دقیقه چراغا رو روشن کنید!مرسی ببین مردم عزیز ،اون کسی که در واقع خرخره ات رو گرفته دستای خودته....حالا راحت باش.... در هفته ی جاری من و فرش جانم به اتاق طبقه ی بالا نقل مکان کردیم،احساس میکنم خیلی آزار من یک نویسنده هستم....
ما را در سایت من یک نویسنده هستم. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5mousai905 بازدید : 18 تاريخ : پنجشنبه 14 ارديبهشت 1396 ساعت: 1:11

یه مرد رفته بود روی قوس پل ارتباطی شهر و میخواست خودکشی کنه،پلیس،آتش نشانی،آمبولانس و مردم اومده بودن و حسابی شلوغ شده بود،ترافیک سنگینی به وجود اومد چون پل ارتباطی بین دو سمت رودخونه کاملا مسدود شده بود،من توی ون بودم،رفته بودم کتابخونه تا کتابامو عوض کنم،مردم توی ون غر میزدن که آخه این چه وضعشه؟همه مشکلات خودشونو دارن مگه باید خودکشی کنن و بشن اسباب زحمت مردم؟اگه میخای بمیری برو توی خونه ات بمیر من یک نویسنده هستم....
ما را در سایت من یک نویسنده هستم. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5mousai905 بازدید : 16 تاريخ : پنجشنبه 14 ارديبهشت 1396 ساعت: 1:11

حقیقت محض:من ترسو ترین آدمیم که تو عمرم دیدم.... بالاخره امروز خانم"ط"رو دیدم.من و سمیه سرزده و یواشکی رفتیم دفترش ،من توی راه پله ها بودم به سمیه گفتم در بزن،تا صدای پاش اومد سمیه گفت بدو بدو خانم "ط"تا مارو دید رنگش شد مثل بادمجون.هول شده بود،انتظار نداشت منو ببینه،ترسو اصلا به من نگاه نمیکرد. خلاصه بهش گفتم چرا پولمو نمیدی؟چرا؟یه ماه شده،من چیکار کنم که تو نداری؟گفت شمارتو دادم به کسی که ازش پو من یک نویسنده هستم....
ما را در سایت من یک نویسنده هستم. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5mousai905 بازدید : 16 تاريخ : پنجشنبه 14 ارديبهشت 1396 ساعت: 1:11